سلام دختری هستم 32 ساله کارشناسی ارشد و فرزند دوم خانواده (یک برادر بزرگتر از خودم دارم) و متاهل (3 ماهه عقد کردم و فغلا با پدر و مادرم زندگی میکنم)
من خیلی احساس سردرگمی میکنم ایده های زیادی تو ذهنم هست از ادامه تحصیل و کار در منزل و انجام کارهای هنری ولی مدام تو شک و تردید به سر میبرم که کدوم مسیر رو انتخاب کنم که در نهایت از انجامش اون رضایت درونی که میخوام رو داشته باشم.
گفتگوی درونیم خیلی بالاس و عملا باعث میشه کاری رو شروع نکنم و فقط حجم عظیمی از ایده ها تو ذهنم باقی بمونه از یکسال پیش به ادامه تحصیل مجدد در رشته پزشکی فک میکنم خیلی دوس دارم مفید باشم و کمک کنم به بقیه ولی خب همش میگم سنم بالاس (32 سالمه) و مسیرش سخته و یا میگم از کجا معلوم که با دیدن سختی های این رشته پشیمون نشم و دوباره ناراضی باشم.
یه موقع هایی میگم یه کار هنری رو دنبال کنم و ازش یه منبع درامدی داشته باشم و کلاسای مختلفی هم رفتم ولی فقط یک یا دوهفته اون انگیزه رو دارم بعدش مدام میگم خب اخرش که چی همش که پول نیست. دوست دارم تاثیرگذار باشم احساس مفید بودن نمیکنم حس میکنم باید یه کار خدماتی رو بیرون از منزل داشته باشم البته هر کاری هم راضی نگهم نمیداره...تحصیلاتم تا مقطع ارشد هست و مطابق با رشتم ابتدا حق التدریسی رو شروع کردم به مدت یکسال ولی مدام درگیر موقعیت بهتر بودم و به تدریس به عنوان کار موقت نگاه میکردم و در نهایت هم کاری رو در سازمانی شروع کردم ولی فقط یکسال دوام اوردم و استعفا دادم از نظر روحی مدام تحت فشار و اضطراب بودم و دلم میخواست تمام کارها به نحو احسنت انجام بشه ....
بعد از این تجربه ها دیگه میترسم کاری رو شروع کنم چون احساس میکنم هنوز نمیدونم چی میخوام یا چی باعث رضایت درونیم میشه و مدام فکرم عوض میشه و انگیزه انجام دادن کارها رو تا مدت کوتاهی دارم و بعدش سراشیبی شک و تردید و ناامییدی و سرزنش خودم هست که این کارم درست نیست و نتیجش رضایت بخش نیس....عملا زندگیم فلج شده...خیلی اهل برنامه ریزی هستم و مدام ایده ها و برنامه هامو یادداشت میکنم حقیقتا هم به هر چی میخواستم رسیدم میدونم که اگه بخوام میتونم انجام بدم ولی از نتیجه کار میترسم که در نهایت خوشحال نباشم از مسیری که طی کردم
چطور راهم رو انتخاب کنم و روش تمرکز داشته باشم.ایا ادامه تحصیل مجدد دیر نیست؟ سال گذشته تصمیم به ادامه تصیل در رشته پزشکی رو داشتم البته ابتدا به پرستاری فک میکردم چون برام سهل الوصولتر بود ولی بعد با خودم گفتم خب من که دارم تلاشمو میکنم چرا به مقطع بالاتر یعنی پزشکی فک نکنم.این شد که خیلی با انگیزه شروع کردم به جمع اوریه منابع و شروع کردم به خوندن تا دو ماه خیلی باانگیزه میخوندم تا اینکه ماجرای خواستگاری و ازدواجم پیش اومد و کلا الویتام جابجا شد.با همسرم هم تصمیمم رو مطرح کردم خیلی تشویقم میکنه به درس خوندن ولی خودم تردید دارم.از اینکه پشیمان نشم که کلی وقت و انرژی مصرف کنم و بعدش نتیجه ای نداشته باشه ویا با دیدن سختی های این رشته پشیمان بشم
چطور هدف هام رو الویت بندی کنم ؟چطور مسیر درست رو انتخاب کنم که از زندگیه روزمره هم لذت ببرم
خیلی ممنون که پاسخ میدید